دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی

ساخت وبلاگ
. قطره قطره اگر چه آب شدیم، ابر بودیم و آفتاب شدیم.ساخت ما را ، همان که می پنداشت به یکی جرعه اش خراب شدیم. رنگ سال گذشته دارد همه ی لحظه های امسالم۳۶۵ حسرت را همچنان می کشم به دنبالمقهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجمدیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم.یک نفر از غبار می آید مژده ی تازه ی تو تکراری ستیک نفر از غبار آمد و زد زخم های همیشه بر بالمباز در جمع تازه ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارمهم نمی دانم از چه می خندم هم نمی دانم از چه می نالم.راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشایی استبه غریبی قسم نمی دانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم.دوستانی عمیق آمده اند ، چهره هایی که غرقشان شده ام،میوه های رسیده ای که ، هنوز من به باغ کمالشان کالم.   چندی ست شعر هایم را جز برای خود نمی خوانمشاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان لالم.تنهایی ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست.گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست. غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را بر سفره ی رنگین خود بنشانمت، بنشین غمی نیست.حوّا ی من بر من مگیر این خود ستایی را که بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست. آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم تا روشنم شد، در میان مردگانم، همدمی نیست. همواره چون من نه ، فقط یک لحظه خوب من بیندیش، لبریزی ا دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amozhak بازدید : 21 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 16:02

  .اول دلم لک زده بود که بتوانم دبیرستان را تمام کنم و به دانشگاه بروم. بعد داشتم می مردم که دانشگاه را تمام کنم و سر کار بروم. بعد آرزویم این بود که ازدواج کنم و بچه دار شوم. بعد همیشه منتظر بودم که بچه هایم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول کار شوم. بعد ارزو داشتم که بازنشته شوم و حالا دارم میمیرم که یک دفعه متوجه شدم: "اصلااصلا یادم رفته بود زندگی کنم!" شاد باشیم و احساس خوشبخ دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amozhak بازدید : 23 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:12

مادرم موهای بلندی داشت،پشت پنجره می نشست،موهایش را می بافت ،منتظر پدر می ماند،پدر که می امدتلوزیون را روشن می کرداز شیب تورم بالا می رفت، زمین می خوردو سعی می کرد جوابی برای 5+1 بیابد،کشتگان عراق و سوریه دفن می کرد واز مادر سراغ شام را می گرفت.....مادر پرهایش را پشت پنجره جا می گذاشتگل های دامنش می پژمردو چشمانش پیاز خورد می کرد...پشت پنجره نشسته ام، موهایم را می بافمو به این فکر می کنم که دختران دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی دنبال می کنید

برچسب : مادرم,موهای,بلندی,داشت, نویسنده : amozhak بازدید : 22 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:12

سلام! حال همه‌ی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بو دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amozhak بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 16:57

. قطره قطره اگر چه آب شدیم،ابر بودیم و آفتاب شدیم. ساخت ما را ، همان که می پنداشتبه یکی جرعه اش خراب شدیم.رنگ سال گذشته دارد همه ی لحظه های امسالم۳۶۵ حسرت را همچنان می کشم به دنبالمقهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجمدیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم.یک نفر از غبار می آید دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amozhak بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 16:57

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند.. به زور جلوی اشک چشمانم را گرفته ام .. شاید به خاطر خبر بدی باشد که از یکی از عزیزانم گزفته ام ... برایم عین مادر بزرگ بود، البته تا موقعی که همسایه شان بودیم ، مادرم می گوید تو هم بچه بودی دوستش داشتی، صدایش را که می شنیدی از در وارد شدنی، با ذوق و شوق می پر دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amozhak بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 16:57

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند.. به زور جلوی اشک چشمانم را گرفته ام .. شاید به خاطر خبر بدی باشد که از یکی از عزیزانم گزفته ام ... برایم عین مادر بزرگ بود، البته تا موقعی که همسایه شان بودیم ، مادرم می گوید تو هم بچه بودی دوستش داشتی، صدایش را که می شنیدی از در وارد شدنی، با ذوق و شوق می پر دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amozhak بازدید : 20 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 14:56

. .. قطره قطره اگر چه آب شدیم،ابر بودیم و آفتاب شدیم. ساخت ما را ، همان که می پنداشتبه یکی جرعه اش خراب شدیم. رنگ سال گذشته دارد همه ی لحظه های امسالم۳۶۵ حسرت را همچنان می کشم به دنبالمقهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجمدیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم.یک نفر از غبار می دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکلمه بسیار زیبای پرویز پرستویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amozhak بازدید : 21 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 14:56